صدای گام های گریه می آید
دوباره آمدی
کنار پنجره ، شعری نوشتی و رفتی
این بار صدای قدم های تو را
از پس پرده گاه گناه وگریه شنیدم
حالا به اولین ستاره که رسیدی بپرس
کدام شاعر غزلپوش شبانه ، عشق را
در برگ های ولنگار دفتری کهنه می نوشت
اما...
تو که نشانی شاهراه ستاره را نمی دانی همیشه
از سیب و ستاره و روشنی قصرهای کاغذی که می نوشتم
می گفتی هزار پروانه هم که بر برگهای دفترت بچسبانی
پینه ی پیر و یاس علیل باغچه ی ما گل نمی دهد
هیچ وقت بهار طلایی روز و رویا راباور نکردی ! گل من
هیچ وقت .....
تقدیم تنها عشقم
:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 305
|
تعداد امتیازدهندگان : 83
|
مجموع امتیاز : 83